سرم تکیه داده بودم به شیشه،به بیرون نگاه میکردم و به راحتی سوالات آزمون که داده بودم فکر میکردم،آهنگ بهنام بانی از  ضبط ماشین پخش میشد.

شماهم برای بانک آزمون دادید؟؟

این سوال راننده تاکسی  از من بود،برگشتم سمت راننده نگاه کردم که نگاهش به خیابون روبه رو بود و مشغول رانندگی.

جواب دادم:نه، من برای کارشناس حقوقی اداره .

دوباره پرسید:حقوق خوندی؟؟

جواب دادم بله.

پرسید وکیل نیستی؟؟

گفتم وکالت هم آزمون جداگانه ای داره که شرکت میکنم.

کمی سکوت ،.گفت:من شش سالی میشه با قانون و دادگاه سرو کار  دارم.

 من سوالی نپرسیدم ،  اما  خودش ادامه داد.شوهرم میخوادطلاقم بده اما من دوسش دارم.

نگاهش کردم به ظاهر لبخند به لب داشت اما  گوشه چشماش اشکی بود.

میگفت شوهرش اعتیاد به مواد  صنعتی داره .از دختر کوچولوش گفت.

ازاینکه شوهرش خونه زندگی  را رها کرده و رفته.از مشکلاتش .

قصه زندگی پر دردی داشت خانم راننده

دستش به دنده ماشین بود و دست دیگه اش به فرمون ، لب هاش  ولی از خاطرات تلخ و سخت زندگیش  میگفت.

نمیدونستم چی بگم .اون زندگیش دوست داشت اما شوهرش

 واسش ناراحت شدم.

یه سری سوال  حقوقی  ازم پرسید جواب دادم.

صحبت های خانم راننده تمام شد .با تموم شدن  حرفاش ،  رسیدیم درب ِ خونه.

اون خانم قصه زندگیش گفت ،منو رسوند کرایه را گرفت و رفت،اما من توقصه زندگی اون خانم هنوز ذهنم چرخ میزد.به دختر بچه اون خانم ،به عشقی که از حرفاش،  حتی موقعی که از بدی های شوهرش میگفت میشد فهمید ،فکر میکردم.

وتنها یک نتیجه داشتم برای نابودی اون زندگی که بخشیش را اون خانم واسم تعریف کنم‌‌.اعتیاد شوهرش.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کسب در آمد دلاری یورویی بیت کوین وشکوش گیم vegin ipakbox تفريحي موج نسیم گز و شیرینی سادات صوت السماء - استاد عبدالباسط