باد پرده را ت میده،صدای یه دعا به گوشم میرسه ،نمیدونم چه دعایی اما شبیه دعای جوشنِ ِ،صدا زدن خدا با همه صفات خوب و قشنگشِ.
هر دعایی هست خیلی قشنگِ.
دراز کشیدم روی فرش ،دستمُ قلاب کردم پشت سرم ،به آسمون نیمه روشن دم غروب که با جابه جا شدن پرده بخاطر باد دیده میشه، نگاه میکنم و به صدای دعا گوش .
چشمَم خیسِ ،دلم پرُه حرفِ،لحظه شماری میکنم مثل جمعه شب ،با مامان برم امامزاده.یه جایی بین اون همه آدم برای خودم پیدا کنم ،فارغ از صداها و نگاه ها و آدمای ناشناخته ؛با تو حرف بزنم خدا.
گاهی نیمنگاهی به آسمون تاریک و بی ستاره شب کنم، دستم دراز کنم سمت آسمون ِ التماس کنم به درگاهت.
دونه دونه آرزوهام بگم ،دونه دونه طلب بخشش کنم بابت خطا ها و اشتباهاتم.
خدایا ، بیقرام، پر از دلهره،پراز بغض.
خدایا.
درباره این سایت