خروار ها حرف و موضوع و اتفاق تلنبار شده توی ذهنم ،نوشتنش هم از طرفی سخت شده برای من.


+به وقت دقایق شروع چهارشنبه 

 آخرین شب انتخاب واحد آسمونی،   من بودم ُ تنهایی،من بودم ُ قاب شیشه ای  تلوزیون  ُ  من بودم ُ یه دنیااا حرف با خدا از دِنج ترین گوشه خونه ،دور بودم از آسمون ولی سقف خاکستری بالای سرم   سنگینی برای شب آخر دردِدل ها و حرفای من با خدا نداشت .

خیسی چشمام دوست داشتم ،دل شکسته و بغض دار اون لحظه ام  دوست داشتم ، حس یه بی پناه داشتم  که همه امیدش به خداس ،سرم کج بود و دستم خالی،قول دادم به خدا  ،صدااااش زدم  ،اونقدر   گفتم العفو که خودم خسته شدم ولی باز گفتمُ گفتم  تا خدا منو ببخشه

یه عالمه رویا و آرزو داشتم ،همه رو گفتم  دونه دونه ،آروم گفتم اما گفتم ،ته دلم یه حسی میگفت  ناامید نباش، ته قلبم  امید داشت  و امید داره به خدای رحمان و رحیم،خدای معین و مبین  ،خدای خوبی ها  و

یادمون باشه خدا از رگ گردن نزدیکتر به ما ، یادمون باشه خدا  همیشه در خدایی بی همتاس .یادمون نره خدا خیلی  مهربونه.


 

+به وقت  چهارشنبه حوالی ۲۱ شب و  ۱بامداد پنج شنبه .

بازی جنجالی و پر حاشیه واتفاق ، تنها  نیمه اولُ   بدون تمرکز و دقت تماشا کردم و چند ساعت بعد اتمام بازی،با اوج هیجان  نتیجه را چک کردم و به بابا خبر خوشُ گفتم :)     حیف شد نتونستم بازی دقیق نگاه کنم!


+به وقت آخرین دقیقه های پنجشنبه 

دنبال واژه میگردم برای  شرح حال فقط همون لحظه که متوجه شدم  ،حرم امام رضا  بین دعا های یه فرد مهربون بودم،همین که عکسُ دیدم ،همین که ویس پلی شد ،دلم پرکشید  صحن انقلاب،روبه رو ی ایون طلا ،دلم رفت پیش امام رضا .‌

سلام امام  مهربونم*.*


+به وقت دوشنبه خردادماه 

با کلنجار رفتن بسیار حرفی را که مردد بودم از گفتنش،گفتم والان خوشحالم  بابت گفتن ِ حرفام  فارغ  از  واکنش  مخاطب حرفم


+به دعا اینروزا خیلی نیاز دارم،میشه دعام کنید؟؟!

+ببخشید  بابت تاخیر جواب کامنت ها !


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سرای کتاب دنیای والپیپر نمونه سوالات کلیدی پرده دوزی درجه 2 Mine Club Rosendo پرورش زنبور عسل گل سنگ شرکت خدمات حمایتی نوین کشاورزی لارین John